کتاب ابتدا اشاره می کند که او هنگامی که جوان تر بود، در آن دره احساس خوشحالی می کرد. در چمنزارهایش به بازی مشغول می شد و در رودخانه اش شنا می کرد. آن دره تنها جایی بود که او می شناخت و چنین می اندیشید که همه زندگی اش را در آنجا خواهد گذراند.
اما پس از آن جوان دلتنگ می شود و نویسنده تلاش دارد که علل این ناشادمانی و کسالت جوان را روشن نماید : او همچنان که بزر گتر میشد بیشتر درمی یافت که بسیاری از چیزهایی که فکر میکرد درست است اکنون نادرست به نظر می رسند. او از اینکه پیش از این متوجه این همه چیزهای نادرست در دره نشده بود دچار شگفتی شد.
درباره این سایت