دیروز گفتار درمانی و کاردرمانی کنجد بود . بابا اومد دنبالم و رفتیم گفتار درمانی و بعد هم کار درمانی . اینقدر حرف زدیم و ورزشای ملایم کنجدو داد که کنجد وسطاش دیدیم خوابش برده طفلکم سرش رو پای من بود به کار درمان گفتم لطفا حرکتای گریه دارو قطع کن دیگه لطفا به خاطر معاینه پوریا که نتیجه ش خوب نبود و گریه براش بده . کار درمانه میگه اینقدر فکرتو مشغول اون مشکل کنجد نکن که بقیه قسمتای بدنش رو فراموش کنی و بعدم گفت برای اون قضیه بهتره یه سر تهرانم بری و هم اینجا گفتن عمل یه وقت عمل نکنی هاااااا . خلاصه یه آشنایی تهران داشت و قرار شد عکس پرونده کنجدو بفرستم و منو راهنمایی کنه . دیروز میم میگه نمیدوووونی چقدر شیرینی فروشی ها شلووووغ بود به شوخی گفتم یاد بگیر خب یک کیلو کیک یزدی میخریدی حداقل
اگه بشه امروز میخوام چند تا ژله با رنگای مختلف بخرم و آخر شب درست کنم بزارم یخچال میم ببینه هم فکر نکنم شک کنه . فردا هم یه شاخه گل رز . فکر کنم بس باشه برای روز سپندارمذگان . باشد که میم را خوشحال کنم
خدا جونم ممنونم ازت کمکم کن مثل همیشه
صدا خنده پدرو مادرتونو ضبط کنین، خیلی ها حسرت شنیدن دوباره صدای پدرو مادرشون رو دارن ...
هم ,یه ,کنجد ,کار ,میم ,درمانی ,درمانی و ,و کاردرمانی ,گفتار درمانی ,شوخی گفتم ,گفتم یاد
درباره این سایت