محل تبلیغات شما
سلام دوستای خوبم صبح شنبه تون بخیر . و اما از هفته قبل
چهارشنبه که رفتم خونه مامان، کنجد نخوابیده بود و بعد خوابید . خب من چهارشنبه ها با اینکه میم شیفته میرم خونه خودمون چون فرداش تعطیلم. ولی اون روز کنجد بیدار نمیشد آخه صبحشم از پنج و نیم بیدار بود طفلک . کنجدی که با کوچکترین صدایی بیدار میشد من صداش میزدم ولی توجه نمیکرد . میم زنگ زد و حال و احوال گفت کجایی گفتم هنوز که خونه مامانم، میگه هنوووز میگم کنجد بیدار نمیشه . میگه پس آماده باش که شب نزاره بخوابی . خلاااصه دیر شد و شام خوردیم یه دورم کنجدو بیدار کردم یه چیزی بخوره باز غش کرد تا برم و بیام گفتم ولش کن بزار ببرمش سر جاش و بخوابیم امشب همین جا . رفتم گذاشتمش روی تخت و هنوز آروم اومدم بیام بیرون یهو کتابخونه شون کاااامل اومد پااایین  بدون هیچ برخوردی اصلا نگاش نکردم اون اونور ما اینور . هیچی دیگه کنجدم چشماشو باز کرد و من موندم یک کنجد سر حال .

صبح بعد از صبحانه به طرف خونه مون راه افتادیم به بابا گفتم یه کم خرید دارم . نون و لوبیا سبز و هویچ و سبزی و گوجه . رفتیم خونه و بابا شروع کرد به درست کردن یکی از پریزامون که برق نداشت منم چای درست کردم به بابا کمک کردم سبزی پاک کردم و کنجدم به من کمک میکرد یه کم گشنیز پاک میکرد یه کمم سبزی ها رو ورز میداد . چای خوردیم و بابا رفت . منم ناهار درست کردم و سبزی پاک کردم و کنجد خوابید . ناهار بیشتر درست کردم که میم شب بخوره چون ناهار درستی براش نداده بودم. شب که میم اومد گفتم غذا بیارم اگه گرسنه ای که میل نداشت بعدم گفت باید جمعه هم برم سرکار و اینا رو بزار برای ناهار فردام گفتم نمیخواد اینا رو شام بخور من باز غذا درست میکنم برات . داشتم لوبیا سبزارو اماده میکردم و آخراش بودم که به میم پیشنهاد دادم آخراشو اون کمک کنه . یه تعارف آرومکی قبلش زده بود البته . رفتم ظرف بشورم از صبح هزااار بار ظرف شسته بودم این شسشوی سبزی و میوه و لوبیا و اینجور چیزا کلی انرژی ازم گرفته بود یه وسواس ریزی گرفتم با کرونا .
بعدم شروع کردم به پوست کندن هویچا . زحمت خورد کردن هویچا رو هم میم کشید . بعدم بسته بندی کردم و گذاشتم فریزر . میم در مورد فوتبالش صحبت کرد و بهش گفتم مگه فردا فوتبالم میخوای بری گفت آرررره گفتم لباساتو ببر پس مستقیم برو  غذا رو گرم کردم برای میم و کنجد و شروع کردم به ناهار درست کردن . کنجد خوابش برد و میم هم خوابید و منم غذا که آماده شد گذاشتم سرد بشه و توی ظرف غذا ریختم و گذاشتم یخچال و رفتم لالا . صبح میم رفت و کنجدم ساعت هفت بیدار شد و نزاشت من بخوابم اینقدر دل نازکم شده بود که میگفتم مامان جون تو برو بازی کن با خودت من یه ذره دراز بکشم اشکاش میریخت . آخرش دیدم فایده ای نداره بلند شدم و کنجد ذووووق کرد . به مامان زنگ زدم و گفت پس الان که تنهایی بیا خونه ما و گفتم حوصله ندارم همینجا راحت ترم. صبحانه خوردیم و ساعتای 11 بود که مامان زنگ زد میخوایم بریم با ماشین دور بزنیم میای؟؟؟؟؟ و منم به خاطر کنجد گفتم باشه . بعد که قطع کردم گفتم چه کاری بود خانمــــی حال داری آخه!!!!! رفتیم یه بیابونی جایی یه چای خوردیمو و یه نون و ماستی و برگشتیم . توی راه کنجد خوابش برد و منم بغلش کردم و اومدم بالا خودمم خسته بودم و خوشحال که الان یه چرتی میزنم . درو که باز کردم کنجد بیدار شد و نخوااااااااااااابید هر کاری که کردم . هیچی دیگه باز بلند شدم و شیر خوردیم شام درست کردم و ناهار فردای میم . سماورو روشن کردم و میم نیومد که نیومد . ساعت هفت زنگ زد که دارم میام و منم ساعتای هفت و نیم آب جوش براش ریختم . وقتی رسید گفت میخوام برم بچه ها پایین منتظرمن که برسوننم سالن . آب جوشو بهش دادم خورد و رفت و کنجد بود که هی دنبالش راه میرفت . با کنجد شام خوردیم قصه خوندم و شعر خوندیم و داروشو دادم و کنجد خوابش برد . غذامو آماده کردم و مسواک و کرم زدم راستش تصمیم گرفتم یه کم به پوستم برسم موهامو شونه کردم ساعتای 11 گوشی رو گذاشتم توی حالت پرواز و رفتم لالا . نمیدونم ساعت چند بود که با صدای تلفن خونه از خواب بیدار شدم مامانم بود میگه درو باز کن میم پشت دره . آیفون این خونه صداش خیلی خیلی ضعیفه و معمولا با روشن شدن صفحه ش میفهمم کسی زنگ میزنه . میم گوشی قدیمیشو برده بود به خاطر ترس از زورگیرها و شماره این خونه رو توی اون سیو نکرده و حفظم نیستیم راستش جفتمون . درو باز کردم و اومد بالا گفت کلیدامو جا گذاشتم انگاری از دست من ناراحت بود . بعدم رفت دوش بگیره و منم خوابم برد و وقتی اومده بود کنارم دیگه من حال نداشتم و خوابیدم . کنجد دو بار با گریه بیدار شد در طول شب و جیش داشت و اینجور وقتا باید بغل ببرم و بغل بیارم آخرین بار ساعتای یک بود یا دو فکر کنم و اینبار من رفتم نزدیک میم که اونم بلافاصله حرکت منو انجام داد و این شد که خوابیدم و صبح میم رفت سرکار و منم اومدم سرکاااار .

ادامه ماجرای کنجد

جلسه اول گفتار درمانی

صدا خنده پدرو مادرتونو ضبط کنین، خیلی ها حسرت شنیدن دوباره صدای پدرو مادرشون رو دارن ...

میم ,کنجد ,یه ,گفتم ,بیدار ,خونه ,کردم و ,و منم ,و کنجد ,درست کردم ,بود که

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صدور تاییده چاه ارت (وزارت کار) در کمتربن زمان و قیمت مناسب و نصب چاه ارت HSE سایت تخصصی آموزش تجارت بین الملل erengiaga صدای آب flathyfullei thankdicourdei wfdol poupées en silicone Dayna's site کسب درآمد به شیوه نوین باشگاه کوهنوردی سیمرغ