محل تبلیغات شما
دیروز روز آرومی بود . وقتی رسیدم خونه خیلی خسته بودم ناهار خوردیم و یه کم حرف زدیم چای درست کردم و بعدش مامان بابا رفتن . کنجد دوست داشت باهاشون بره که قول دادم میبرمش توی حیاط برای همین بلافاصله رفتیم حیاط . یه مقدار از ناهارشو نخورده بود که ساعت 6 و نیم توی حیاط تونستم بدم بهش . باد میومد و کنجدم خوشش میومد وقتی به صورتش میخورد . ساعت از هفت گذشته بود که میم اومد . گفتم بیا بشین توی حیاط برات هندونه بیارم میگه شیر خریدم بیا یه شیر موز درست کن . خلاااااصه شیر موز درست کردم و هر چی کنجدو صدا میکردم نمیومد تو . حیاط ما هم چند تا پله داره و میترسم تنها اونجا بزارمش برای همین رفتم نشستم کنار در و گوشی به دست که هر از چندگاهی یه نگاهی بهش بکنم و حواسم بهش باشه . میم خیلی خسته بود کارش سخت نیست ولی مسیر آدمو خسته میکنه . میم قبلا که من خسته بودم از سرکار که میومدم به من میگفت مگه چکار میکنی کار به اون خوبی و راحتی من حاضرم به جات بیام کار کنم اونجا . ولی ولش کن من کاری بهش ندارم چون من که درکش میکنم . حالا اگه خونه مون رو بتونیم عوض کنیم یه کم از مسیرمون کم میشه .
خلاااااصه همش یه گوشه ولو بود بنده خدا آخه دیشبشم رفته بود اسباب کشی . شام کوکو سبزی درست کردم و بیدارش کردم همونجوری توی خواب خورد و رفت روی تخت ولو شد . کوبزی رو بیشتر درست کرده بودم که برای ناهارشم باشه هر روز هر روز برنج که خوب نیست . خخخخخخ
یه دفعه یه بوی سوختنی اومد که سریع کولرو خاموش کردم و دیگه فکر نکنم جرأت کنم روشنش کنم
یه کم با کنجد بازی کردم و خداییش منم خیلی خوابم میومد اصلا یه وقتا وسط حرف با کنجد انگار خوابم میبرد . خنده دار اینجور موقعا یکی ازم اگه فیلم بگیره . گاهی وقتا کنجد نصفه شب میگه قصه بگو منم براش قصه میگم ولی یهو به خودم میام میبینم خوابم برده و خواب هم دیدم انگار و همون خواب رو برای کنجد دارم میگم انگار توی خواب حرف میزنم وسط قصه . از این شکلکا که نمیتونم بزارم یه چارتا خخخخخخخخخخخخخخ بگم دلم خنک شه
کنجد خوابش برد و بردم گذاشتم سرجاش و رفتم خوابیدم. نصفه شب بیدار شد که رفتم پیشش و تا صبح همونجا خوابم برد . صبح غذای میم رو آماده کردم و وقتی که رفت یه زنگ به مامانم زدم که لطفا نون بخرین . آماده شدم و وقتی مامان اومد امروز زودتر از دیروز رفتم ایستگاه سرویس . توی مسیر یه کم چرت زدم با چشم باز و الانم که نشستم برای شروع یک روز کاری جدید

ادامه ماجرای کنجد

جلسه اول گفتار درمانی

صدا خنده پدرو مادرتونو ضبط کنین، خیلی ها حسرت شنیدن دوباره صدای پدرو مادرشون رو دارن ...

یه ,توی ,کم ,کنجد ,درست ,حیاط ,کردم و ,یه کم ,توی حیاط ,درست کردم ,بود که

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرجع تحقیقات دانشگاهی و طرح های توجیهی beireywinneo Maglie Calcio online con a prezzi convenienti Erica's game ادبیات 0102=0+0+0 Maryann's notes tmonunidon سرگرمی نوحه سنتر-بروز ترین سایت دانلود مداحی شور جهان