محل تبلیغات شما
شنبه که رفتم خونه میم زودتر اومده بود و جارو کرده بود . دستش درد نکنه. شبم سر داروی کنجد یه کم داد و بیداد کرد که من فقط نگاش کردم و هیچ چی نگفتم دیروزم که گفتار و کار درمانی بود، گفتار درمانی کنجد زیاد همکاری نکرد نمیدونم اتاقش عوض شده بود تأثیر داشت یا چیز دیگه . خلاصه گفتار درمانه یه نامه نوشت ببرم برای کار درمان. اینو بگم که مسیرشون خیلی از هم دوره.  رفتم جلوی مطب زنگ زدم که یهو دیدم گوشیم زنگ میخوره کی بود؟ کار درمانه میگفت ببخشید کارم جایی طول کشید و گوشیمو تحویل داده بودم نمیتونستم خبر بدم که امروز ساعت شما کنسل میشه  خلاصه زنگ زدم به بابام که نماز نره و بریم. بابا برای خودشون میخواست سبزی بگیره برای ما هم گرفت توی ماشین یه حرفی پیش اومد که من غصه م گرفت و رفتم خونه دلم گرفته بود کنجد خواب بود سبزی ها رو پاک کردم و یه ذره گریه کردم. اینجا که نمیتونستم بیام . رفتم واتس آپ با دوستام درد دل کردم که هیچکدوم حال منو نفهمیدن ولی تلاششون برای آروم کردن من آرومم کرد. ناهار ماکارونی درست کردم کنجد بیدار شد ناهارشو دادم و بعد میم اومد و ناهار خوردیم . عصر اتفاق خاصی نیفتاد چای ریختم و میم خوابش برد و با کنجد چای خوردیم ساعت 8 بیدار شد که چرا بیدارم نکردی  ساعتای 11 کنجدو بردم روی تختش خوابوندم و خودمم خوابم برد نصفه شب که بیدار شدم نمیدونم پام در چه وضعی بود که از زانو درد دوست داشتم داد بزنم . اومدم روی تشک که دم در اتاق کنجد پهن میکنیم فعلا . میم خواب بود منم خوابیدم باز نمیدونم ساعت چند بود که کنجد بیدار شد و اومد پیش ما . آب میخواست انگار . روی تشک خودمون خوابوندمش و آب دادم بهش و خوابش برد و من کم کم کم کم افتادم روی زمین پتو هم که همیشه دور میمه . دم دمای صبح رفتم یه پتوی دیگه آوردم و همون گوشه ها دراز کشیدم صبح که بیدار شدم ماست مایه زده بودم دیشب خوابم برده بود و نذاشته بودم یخچال . سبزی ها رو جمع و جور نکرده بودم بره یخچال، لباس شسته بودم تا نکرده بودم خلاصه همه رو یه سر و سامونی دادم و نشستم به فکر کردن برای ناهار . خب از برنج و اینجور چیزا خسته شده بودم . میم گفت تاس کباب ولی گوجه نداشتیم گفتم میم جان عدسی . و قرار شد میم عدسی درست کنه چون من تشویقش کردم و گفتم عدسی هاش خیلی خوشمزه میشه 
میم صبح باز از من گله کرد و منم رفتم توی دستشویی . هر دومون فکر میکنیم طرف مقابل ما رو درک نمیکنه کم کم درست میشه انشاالله

راستی بلاگ اسکای باز نمیشه . الهام جون من هنوز نتوستم وبلاگتو باز کنم . بعضی بلاگفایی ها هم کد امنیتی توی نظرات نمیاد که من نظر بزارم براشون من کجام آیا؟ مشکل از منه یعنی؟؟؟؟

ادامه ماجرای کنجد

جلسه اول گفتار درمانی

صدا خنده پدرو مادرتونو ضبط کنین، خیلی ها حسرت شنیدن دوباره صدای پدرو مادرشون رو دارن ...

کم ,کنجد ,میم ,یه ,بیدار ,روی ,کم کم ,که من ,بیدار شد ,کردم و ,دادم و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

متوسلین به حضرت زینب سلام الله علیها خرید ساعت دیواری فانتزی+ گارانتی تحویل + گارانتی برگشت وبلاگ مستند شهید حاج شیخ جواد قاسم پور دهکده ریاضی سندروس بلوری+18 . وبلاگ انجمن اتوماسیون صنعتی uninenan Raymond's memory مجنون ترین لــــــیلـــــــی